-
نداند کسي قدر روز خوشيشاعر : سعدي مگر روزي افتد به سختي کشينداند کسي قدر روز خوشيچه سهل است پيش خداوند مالزمستان درويش در تنگ سالخداوند را شکر صحت نگفتسليمي که يک چند نالان نخفتبه شکرانه باکند پايان بپايچو مردانهرو باشي و تيز پايتوانا کند رحم بر ناتوانبه پير کهن بر ببخشد جوانز واماندگان پرس در آفتابچه دانند جيحونيان قدر آبچه غم دارد از تشنگان زرودعرب را که در دجله باشد قعودکه يک چند بيچاره در تب گداختکسي قيمت تندرستي شناختکه غلطي ز پهلو به پهلوي ناز؟تو را تيره شب کي نماي