-
نفس مينيارم زد از شکر دوستشاعر : سعدي که شکري ندانم که در خورد اوستنفس مينيارم زد از شکر دوستچگونه به هر موي شکري کنم؟عطائي است هر موي از او بر تنمکه موجود کرد از عدم بنده راستايش خداوند بخشنده راکه اوصاف مستغرق شأن اوستکه را قوت وصف احسان اوست؟روان و خرد بخشد و هوش و دلبديعي که شخص آفريند ز گلنگر تا چه تشريف دادت ز غيبز پشت پدر تا به پايان شيبکه ننگ است ناپاک رفتن به خاکچو پاک آفريدت بهش باش و پاککه مصقل نگيرد چو زنگار خوردپياپي بيفشان از آيينه گرداگر مردي از سر ب