-
تکش با غلامان يکي راز گفتشاعر : سعدي که اين را نبايد به کس باز گفتتکش با غلامان يکي راز گفتبه يک روز شد منتشر در جهانبه يک سالش آمد ز دل بر دهانکه بردار سرهاي اينان به تيغبفرمود جلاد را بي دريغمکش بندگان کاين گناه از تو خاستيکي زان ميان گفت و زنهار خواستچو سيلاب شد پيش بستن چه سود؟تو اول نبستي که سرچشمه بودکه او خود نگويد بر هر کسيتو پيدا مکن راز دل بر کسيولي راز را خويشتن پاس دارجواهر به گنجينه داران سپارچو گفته شود يابد او بر تو دستسخن تا نگويي بر او دست هستبه بالاي