-
يکي پر طمع پيش خوارزمشاهشاعر : سعدي شنيدم که شد بامدادي پگاهيکي پر طمع پيش خوارزمشاهدگر روي بر خاک ماليد و خاستچو ديدش به خدمت دوتا گشت و راستيکي مشکلت ميبپرسم بگويپسر گفتش اي بابک نامجويچرا کردي امروز از اين سو نماز؟نگفتي که قبلهست راه حجازکه هر ساعتش قبلهي ديگرستمبر طاعت نفس شهوت پرستسر پر طمع بر نيايد ز دوشقناعت سرافرازد اي مرد هوشبراي دو جو دامني در بريختطمع آبروي توقر بريختچرا ريزي از بهر برف آبروي؟چو سيراب خواهي شدن ز آب جويوگرنه ضرورت به درها شويمگر از تنعم شک