-
يکي را پسر گم شد از راحلهشاعر : سعدي شبانگه بگرديد در قافلهيکي را پسر گم شد از راحلهبه تاريکي آن روشنايي بيافتز هر خيمه پرسيد وهر سو شتافتشنيدم که ميگفت با ساروانچو آمد بر مردم کاروانهر آن کس که پيش آمدم گفتم اوستنداني که چون راه بردم به دوست!که باشد که روزي به مردي رسنداز آن اهل دل در پي هرکسندکشند از براي گلي خارهابرند از براي دلي بارها
#سرگرمی#