-
ز بنگاه حاتم يکي پيرمردشاعر : سعدي طلب ده درم سنگ فانيد کردز بنگاه حاتم يکي پيرمردکه پيشش فرستاد تنگي شکرز راوي چنان ياد دارم خبرهمان ده درم حاجت پير بودزن از خيمه گفت اين چه تدبير بود؟بخنديد و گفت اي دلارام حيشنيد اين سخن نامبردار طيجوانمردي آل حاتم کجاست؟گر او در خور حاجت خويش خواستز دوران گيتي نيايد مگرچو حاتم به آزاد مردي دگرنهد همتش بر دهان سالابوبکر سعد آن که دست نوالبه سعيت مسلماني آباد بادرعيت پناها دلت شاد بادز عدلت بر اقليم يونان و رومسرافرازد اين خاک فرخنده بو