-
ندانم که گفت اين حکايت به منشاعر : سعدي که بودهست فرماندهي در يمنندانم که گفت اين حکايت به منکه در گنج بخشي نظيرش نبودز نام آوران گوي دولت ربودکه دستش چو باران فشاندي درمتوان گفت او را سحاب کرمکه سودا نرفتي از او بر سرشکسي نام حاتم نبردي برشکه نه ملک دارد نه فرمان نه گنجکه چند از مقالات آن باد سنجچو چنگ اندر آن بزم خلقي نواختشنيدم که جشني ملوکانه ساختدگر کس ثنا کردن آغاز کرددر ذکر حاتم کسي باز کرديکي را به خون خوردنش بر گماشتحسد مرد را بر سر کينه داشتنخواهد به نيکي