-
يکي روبهي ديد بي دست و پايشاعر : سعدي فرو ماند در لطف و صنع خداييکي روبهي ديد بي دست و پايبدين دست و پاي از کجا ميخورد؟که چون زندگاني به سر ميبرد؟که شيري برآمد شغالي به چنگدر اين بود درويش شوريده رنگبماند آنچه روباه از آن سير خوردشغال نگون بخت را شير خوردکه روزي رسان قوت روزش بداددگر روز باز اتفاقي فتادشد و تکيه بر آفريننده کرديقين، مرد را ديده بيننده کردکه روزي نخوردند پيلان به زورکز اين پس به کنجي نشينم چو مورکه بخشنده روزي فرستد ز غيبزنخدان فرو برد چندي به جيبچو