-
خردمند مردي در اقصاي شامشاعر : سعدي گرفت از جهان کنج غاري مقامخردمند مردي در اقصاي شامبه گنج قناعت فرو رفته پايبه صبرش در آن کنج تاريک جايملک سيرتي، آدمي پوست بودشنيدم که نامش خدادوست بودکه در مينيامد به درها سرشبزرگان نهادند سر بر درشبه در يوزه از خويشتن ترک آزتمنا کند عارف پاکبازبخواري بگرداندش ده به دهچو هر ساعتش نفس گويد بدهيکي مرزبان ستمگار بوددر آن مرز کاين پير هشيار بودبه سرپنجگي پنجه برتافتيکه هر ناتوان را که دريافتيز تلخيش روي جهاني ترشجهان سوز و بيرحمت و خير