-
ميندانم چکنم چاره من اين دستان راشاعر : سعدي تا به دست آورم آن دلبر پردستان راميندانم چکنم چاره من اين دستان راتابه خون دل من رنگ کند دستان رااو به شمشير جفا خون دلم ميريزدکه وصالش ندهد دست تهيدستان رامن بيچاره تهيدستم ازان ميترسمندهم تا به قيامت دگر از دست آن رادامن وصلش اگر من به کف آرم روزيطوطي طبع من آن بلبل پردستان رادر صفاتش نرسد گرچه بسي شرح دهددست بر سرو بلندش نرسد پستان را؟هوس اوست دلم را چه توان گفت اگرآنکه در عربده ميآورد او مستان رانرگس مست وي