-
ندانمت به حقيقت که در جهان به که مانيشاعر : سعدي جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانيندانمت به حقيقت که در جهان به که مانيکه هر که را تو بگيري ز خويشتن برهانيبه پاي خويشتن آيند عاشقان به کمندتمرا مگوي که چه نامي به هر لقب که تو خوانيمرا مپرس که چوني به هر صفت که تو خواهيکه باز مينتواند گرفت نظره ثانيچنان به نظره اول ز شخص ميببري دلز پردهها به درافتاد رازهاي نهانيتو پرده پيش گرفتي و ز اشتياق جمالتتو ساعتي ننشستي که آتشي بنشانيبر آتش تو نشستيم و دود شوق