-
سروقدي ميان انجمنيشاعر : سعدي به که هفتاد سرو در چمنيسروقدي ميان انجمنيبه تماشاي لاله و سمنيجهل باشد فراق صحبت دوستجز در آيينه مثل خويشتنياي که هرگز نديدهاي به جماللاجرم ننگري به مثل منيتو که همتاي خويشتن بينيکه نگنجد در آن دهن سخنيدر دهانت سخن نميگويمهمچو روحيست رفته در بدنيبدنت در ميان پيرهنتگويد اين پرگلست پيرهنيوان که بيند برهنه اندامتبه ختايي کنند يا ختنيبا وجودت خطا بود که نظرکه نماندست زير جامه تنيباد اگر بر من اوفتد ببردچون ندانند چارهاي و فنيچاره بيچارگي بود سعدي