-
اي دريغا گر شبي در بر خرابت ديدميشاعر : سعدي سرگران از خواب و سرمست از شرابت ديدمياي دريغا گر شبي در بر خرابت ديدميگر سحرگه روي همچون آفتابت ديدميروز روشن دست دادي در شب تاريک هجرکاش کاندک مايه نرمي در خطابت ديدميگر مرا عشقت به سختي کشت سهلست اين قدرگر اميد صلح باري در جوابت ديدميدر چکانيدي قلم بر نامه دلسوز منگر چو کژبينان به چشم ناصوابت ديدميراستي خواهي سر از من تافتن بودي صوابدر گلستان يا چو نيلوفر در آبت ديدميآه اگر وقتي چو گل در بوستان يا چون سمناندکي پيدا