-
عشق جانان در جهان هرگز نبودي کاشکيشاعر : سعدي يا چو بود اندر دلم کمتر فزودي کاشکيعشق جانان در جهان هرگز نبودي کاشکيهمچو من معشوقه يک ره آزمودي کاشکيآزمودم درد و داغ عشق باري صد هزارديده گريان من يک شب غنودي کاشکينغنويدم زان خيالش را نميبينم به خوابراضيم راضي چنان روي ار نمودي کاشکياز چه ننمايد به من ديدار خويش آن دلفروزدل ربود از من نگارم جان ربودي کاشکيهر زمان گويم ز داغ عشق و تيمار فراقلابههاي زار من يک شب شنودي کاشکينالههاي زار من شايد که گر کس نشنودوعده