-
هر سلطنت که خواهي ميکن که دلپذيريشاعر : سعدي در دست خوبرويان دولت بود اسيريهر سلطنت که خواهي ميکن که دلپذيريدانستهام وليکن خون خوار ناگزيريجان باختن به کويت در آرزوي رويتگر بيگنه بسوزي ور بي خطا بگيريملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمانآيينهات بگويد پنهان که بينظيريگر من سخن نگويم در وصف روي و مويتشايد که خيره ماند در ارغوان و خيريآن کو نديده باشد گل در ميان بستانآن نيستي که رفتي آني که در ضميريگفتم مگر ز رفتن غايب شوي ز چشممميرو که خوش نسيمي ميدم که