-
خبر از عيش ندارد که ندارد ياريشاعر : سعدي دل نخوانند که صيدش نکند دلداريخبر از عيش ندارد که ندارد ياريتا دگر برنکنم ديده به هر ديداريجان به ديدار تو يک روز فدا خواهم کردتو به از من بتر از من بکشي بسيارييعلم الله که من از دست غمت جان نبرمسوزني بايد کز پاي برآرد خاريغم عشق آمد و غمهاي دگر پاک ببردنگذاري که ز پيشت برود هشياريمي حرامست وليکن تو بدين نرگس مستکه نگه ميکند از هر طرفت غمخواريميروي خرم و خندان و نگه مينکنيحال افتاده نداند که نيفتد باريخبرت هست که خلقي