-
اي گنج نوشدارو با خستگان نگه کنشاعر : سعدي مرهم به دست و ما را مجروح ميگذارياي گنج نوشدارو با خستگان نگه کنور نه به شکل شيرين شور از جهان برآرييا خلوتي برآور يا برقعي فروهلچون بر شکوفه آيد باران نوبهاريهر ساعت از لطيفي رويت عرق برآرديا مشک در گريبان بنماي تا چه داريعودست زير دامن يا گل در آستينتتو در ميان گلها چون گل ميان خاريگل نسبتي ندارد با روي دلفريبتاين ميکشد به زورم وان ميکشد به زاريوقتي کمند زلفت ديگر کمان ابرودربند خوبرويان خوشتر که رستگاريور قيد ميگ