-
خبرت خرابتر کرد جراحت جداييشاعر : سعدي چو خيال آب روشن که به تشنگان نماييخبرت خرابتر کرد جراحت جداييچه از اين به ارمغاني که تو خويشتن بيابيتو چه ارمغاني آري که به دوستان فرستيشب و روز در خيالي و ندانمت کجاييبشدي و دل ببردي و به دست غم سپردينه عجب که خوبرويان بکنند بيوفاييدل خويش را بگفتم چو تو دوست ميگرفتمکه جفا کنم وليکن نه تو لايق جفاييتو جفاي خود بکردي و نه من نميتوانمتو هر آن ستم که خواهي بکني که پادشاهيچه کنند اگر تحمل نکنند زيردستاندگري نميشناسم تو ببر که آ