-
اي که شمشير جفا بر سر ما آختهايشاعر : سعدي دشمن از دوست ندانسته و نشناختهاياي که شمشير جفا بر سر ما آختهاينازنينا تو دل از من به که پرداختهايمن ز فکر تو به خود نيز نميپردازمکه تو يک روز نپرسيده و ننواختهايچند شبها به غم روي تو روز آوردمبازديدم که قوي پنجه درانداختهايگفته بودم که دل از دست تو بيرون آرمز ابروان و مژهها تير و کمان ساختهايتا شکاري ز کمند سر زلفت نجهدکه نه با تير و کمان در پي او تاختهايلاجرم صيد دلي در همه شيراز نماندهمه هيچند که سر بر همه