-
پنجه با ساعد سيمين که نيندازي بهشاعر : سعدي با تواناي معربد نکني بازي بهپنجه با ساعد سيمين که نيندازي بهاگر او با تو نسازد تو در او سازي بهچون دلش دادي و مهرش ستدي چاره نماندتو که با مصلحت خويش نپردازي بهجز غم يار مخور تا غم کارت بخوردبا کمان ابرو اگر جنگ نياغازي بهسپر صبر تحمل نکند تير فراقگر همه مايه زيان ميکند انبازي بهبا چنين يار که ما عقد محبت بستيمسر تسليم نهادن ز سرافرازي بهبنده را بر خط فرمان خداوند اموراين چنين يار وفادار که بنوازي بهگر چو چنگم بزني پي