-
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلعشاعر : سعدي ديده به سوي ديگري دارم و دل به سوي اودفع زبان خصم را تا نشوند مطلععمر به نقد ميرود در سر گفت و گوي اودامن من به دست او روز قيامت اوفتدروز نخست گفتمت سر نبري ز کوي اوسعدي اگر برآيدت پاي به سنگ دم مزنبينش ما نياورد طاقت حسن روي اوهر که به خويشتن رود ره نبرد به سوي اوغاليهاي بساز از آن طره مشک بوي اوباغ بنفشه و سمن بوي ندارد اي صباهمت ما نميکند زو بجز آرزوي اوهر کس از او به قدر خويش آرزويي هميکنندگر نرود به طبع من من بروم ب