-
چند بشايد به صبر ديده فرودوختنشاعر : سعدي خرمن ما را نماند حيله بجز سوختنچند بشايد به صبر ديده فرودوختنحاصل ما هيچ نيست جز گنه اندوختنگر نظر صدق را نام گنه مينهندروز دگر بامداد پاره بر او دوختنچند به شب در سماع جامه دريدن ز شوقشمع و شرابست و شيد پيش تو نفروختنزهد نخواهد خريد چاره رنجور عشقشکر خيالت هنوز مينتوان توختنتا به کدام آبروي ذکر وصالت کنيمدر نظر آفتاب مشعله افروختنلهجه شيرين من پيش دهان تو چيستچاره او خامشيست يا سخن آموختنمنطق سعدي شنيد حاسد و حيران بمان