-
آن نه رويست که من وصف جمالش دانمشاعر : سعدي اين حديث از دگري پرس که من حيرانمآن نه رويست که من وصف جمالش دانمهمه خوانند نه اين نقش که من ميخوانمهمه بينند نه اين صنع که من ميبينمعجب اينست که من واصل و سرگردانمآن عجب نيست که سرگشته بود طالب دوستگر اجازت دهي اي سرو روان بنشانمسرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشمدير سالست که من بلبل اين بستانمعشق من بر گل رخسار تو امروزي نيستگر بفرمايي رفتن به سر پيکانمبه سرت کز سر پيمان محبت نرومکه به کاري به از اين بازنيايد جان