-
آن دوست که من دارم وان يار که من دانمشاعر : سعدي شيرين دهني دارد دور از لب و دندانمآن دوست که من دارم وان يار که من دانمبنشينم و بنشانم گل بر سرش افشانمبخت اين نکند با من کان شاخ صنوبر رامجموع چه غم دارد از من که پريشانماي روي دلارايت مجموعه زيباييچون ياد تو ميآرم خود هيچ نميمانمدرياب که نقشي ماند از طرح وجود منحکم آن چه تو فرمايي من بنده فرمانمبا وصل نميپيچم وز هجر نمينالمعشق تو بگرداند در کوه و بيابانماي خوبتر از ليلي بيمست که چون مجنوناز روي تو بيزار