-
گر نظري کني کند کشته صبر من ورقشاعر : سعدي ور نکني چه بر دهد بيخ اميد باطلمگر نظري کني کند کشته صبر من ورقکي ز دلم به دررود خوي سرشته در گلمسنت عشق سعديا ترک نميدهي بليچاره کار عشق را با همه عقل جاهلمداروي درد شوق را با همه علم عاجزمميروم و نميرود ناقه به زير محملمبار فراق دوستان بس که نشست بر دلمبار دلست همچنان ور به هزار منزلمبار بيفکند شتر چون برسد به منزليکز طرفي تو ميکشي وز طرفي سلاسلماي که مهار ميکشي صبر کن و سبک مروراه ز پيش و دل ز پس واقعهايست مشکلم