-
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمشاعر : سعدي نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشمهزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمشمايل تو بديدم نه صبر ماند و نه هوشمبه هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمدگر نصيحت مردم حکايتست به گوشمحکايتي ز دهانت به گوش جان من آمدکه من قرار ندارم که ديده از تو بپوشممگر تو روي بپوشي و فتنه بازنشانيکه گر به پاي درآيم به دربرند به دوشممن رميده دل آن به که در سماع نيايمکه ديده خواب نکردست از انتظار تو دوشمبيا به صلح من امروز در کنار من امشبکه از وجود تو مويي به