-
غم زمانه خورم يا فراق يار کشمشاعر : سعدي به طاقتي که ندارم کدام بار کشمغم زمانه خورم يا فراق يار کشمنه قدرتي که به شوخيش در کنار کشمنه قوتي که توانم کناره جستن از اونه پاي عقل که در دامن قرار کشمنه دست صبر که در آستين عقل برمجفاي دوست زنم گر نه مردوار کشمز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيستچرا صبور نباشم که جور يار کشمچو ميتوان به صبوري کشيد جور عدوضرورتست که درد سر خمار کشمشراب خورده ساقي ز جام صافي وصلکمينه ديده سعديش پيش خار کشمگلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد