-
به خدا اگر بميرم که دل از تو برنگيرمشاعر : سعدي برو اي طبيبم از سر که دوا نميپذيرمبه خدا اگر بميرم که دل از تو برنگيرمتو بخاستي و نقشت بنشست در ضميرمهمه عمر با حريفان بنشستمي و خوبانکه ز خويشتن گزيرست و ز دوست ناگزيرممده اي حکيم پندم که به کار درنبندمبگذار تا ببينم که که ميزند به تيرمبرو اي سپر ز پيشم که به جان رسيد پيکانبرويد اي رفيقان به سفر که من اسيرمنه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانمبه زبان خود بگويي که به حسن بينظيرمتو در آب اگر ببيني حرکات خويشتن راکه