-
دل پيش تو و ديده به جاي دگرستمشاعر : سعدي تا خصم نداند که تو را مينگرستمدل پيش تو و ديده به جاي دگرستمهر جا که بتي چون تو ببينم بپرستمروزي به درآيم من از اين پرده ناموسکز خوردن غمهاي پراکنده برستمالمنه لله که دلم صيد غمي شدبشکستي و من بر سر پيمان درستمآن عهد که گفتي نکنم مهر فراموشاز طعنه دشمن به خدا گر خبرستمتا ذوق درونم خبري ميدهد از دوستجان نيک حقيرست ندانم چه فرستمميخواستمت پيشکشي لايق خدمتبر بخت بخنديدم و بر خود بگرستمچون نيک بديدم که نداري سر سعدي