-
قيامت باشد آن قامت در آغوششاعر : سعدي شراب سلسبيل از چشمه نوشقيامت باشد آن قامت در آغوشغلام خويش کرد و حلقه در گوشغلام کيست آن لعبت که ما رانيامد خواب در چشمان من دوشپري پيکر بتي کز سحر چشمشکه خود هرگز نميگردد فراموشنه هر وقتم به ياد خاطر آيدکه سر در پاي او خوشتر که بر دوشحلالش باد اگر خونم بريزدبر او گو در صلاح خويشتن کوشنصيحتگوي ما عقلي نداردنشايد کرد و آتش زير سرپوشدهل زير گليم از خلق پنهانچه خواهد کرد گو ميبين و ميجوشبيا اي دوست ور دشمن ببيندز ما فرياد ميآيد ت