-
کس نديدست به شيريني و لطف و نازششاعر : سعدي کس نبيند که نخواهد که ببيند بازشکس نديدست به شيريني و لطف و نازشمرغ عاشق طرب انگيز بود آوازشمطرب ما را درديست که خوش مينالدآبگينه نتواند که بپوشد رازشبارها در دلم آمد که بپوشم غم عشقهمچنان طبع فرامش نکند پروازشمرغ پرنده اگر در قفسي پير شودبه سخن باز نميباشد و چشم از نازشتا چه کرديم دگرباره که شيرين لب دوستبنده خدمت بکند ور نکند اعزازشمن دعا گويم اگر تو همه دشنام دهيآخر اکنون که بکشتي به کنار اندازشغرق درياي غمت را رم