-
هر که بي دوست ميبرد خوابششاعر : سعدي همچنان صبر هست و پايابشهر که بي دوست ميبرد خوابشکه ز سر برگذشت سيلابشخواب از آن چشم چشم نتوان داشتديگري ميبرد به قلابشنه به خود ميرود گرفته عشقکه نبيند جفاي اصحابشچه کند پاي بند مهر کسيلازمست احتمال بوابشهر که حاجت به درگهي داردخار و خرما و زهر و جلابشناگزيرست تلخ و شيرينشنکند رود دجله سيرابشسايرست اين مثل که مستسقيور برآيد هزار مهتابششب هجران دوست ظلمانيستنرود مهر مهر احبابشبرود جان مستمند از تنبه که نالد ز دست قصابشسعديا گوسف