-
من چه در پاي تو ريزم که خوراي تو بودشاعر : سعدي سر نه چيزست که شايسته پاي تو بودمن چه در پاي تو ريزم که خوراي تو بودوين نباشد مگر آن وقت که راي تو بودخرم آن روي که در روي تو باشد همه عمرکه نه آن ذره معلق به هواي تو بودذرهاي در همه اجزاي من مسکين نيستهيچ کس مينپسندم که به جاي تو بودتا تو را جاي شد اي سرو روان در دل منهمچنان در دل من مهر و وفاي تو بودبه وفاي تو که گر خشت زنند از گل منمرگ ما باک نباشد چو بقاي تو بودغايت آنست که ما در سر کار تو رويمگر بسوزم گن