-
روز برآمد بلند اي پسر هوشمندشاعر : سعدي گرم ببود آفتاب خيمه به رويش ببندروز برآمد بلند اي پسر هوشمندابر بهاري گريست طرف چمن گو بخندطفل گيا شير خورد شاخ جوان گو ببالهر که به خيلش درست قامت سرو بلندتا به تماشاي باغ ميل چرا ميکندقوت بازوي شوق بيخ صبوري بکندعقل روا مينداشت گفتن اسرار عشقسر که صراحي کشيد گوش ندارد به پنددل که بيابان گرفت چشم ندارد به راهتشنه ديدار دوست راه نپرسد که چندکشته شمشير عشق حال نگويد که چونبس که بخواهد شنيد سرزنش ناپسندهر که پسند آمدش چون تو ي