-
اي که رحمت مينيايد بر منتشاعر : سعدي آفرين بر جان و رحمت بر تنتاي که رحمت مينيايد بر منتيا سخن يا آمدن يا رفتنتقامتت گويم که دلبندست و خوبکاندرآيد بامداد از روزنتشرمش از روي تو بايد آفتابخود حکايت ميکند پيراهنتحسن اندامت نميگويم به شرحرحمتي کن بر گداي خرمنتاي که سر تا پايت از گل خرمنستسيرتي چون صورت مستحسنتماه رويا مهرباني پيشه کنتا طوافي ميکنم پيرامنتاي جمال کعبه رويي باز کنتا نگيرم در قيامت دامنتدست گير اين پنج روزم در حياتو اندرون جان بسازم مسکنتعزم دارم کز دل