-
با فراقت چند سازم برگ تنهاييم نيستشاعر : سعدي دستگاه صبر و پاياب شکيباييم نيستبا فراقت چند سازم برگ تنهاييم نيستترس تنهاييست ور نه بيم رسواييم نيستترسم از تنهايي احوالم به رسوايي کشدبوسه بر پايت دهم چون دست بالاييم نيستمرد گستاخي نيم تا جان در آغوشت کشمزاغ بانگي ميکنم چون بلبل آواييم نيستبر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصلچشم خودبيني ندارم روي خودراييم نيستتا مصور گشت در چشمم خيال روي دوستبار جورت ميبرم گر چه تواناييم نيستدرد دوري ميکشم گر چه خراب افتادهام