-
جماعتي به همين آب چشم بيرونيشاعر : سعدي نظر کنند و ندانند کتشم در توستجماعتي به همين آب چشم بيرونيمراد خاطر سعدي مراد خاطر اوستز دوست هر که تو بيني مراد خود خواهدکه زندگاني او در هلاک بودن اوستبتا هلاک شود دوست در محبت دوستکه هر چه دوست پسندد به جاي دوست نکوستمرا جفا و وفاي تو پيش يک سانستدو روح در بدني چون دو مغز در يک پوستمرا و عشق تو گيتي به يک شکم زادستعلي الخصوص که از دست يار زيبا خوستهر آن چه بر سر آزادگان رود زيباستخلاف عادت آن سروها که بر لب جوستدلم ز دست به