-
مگر نسيم سحر بوي زلف يار منستشاعر : سعدي که راحت دل رنجور بيقرار منستمگر نسيم سحر بوي زلف يار منستگرش به خواب ببينم که در کنار منستبه خواب درنرود چشم بخت من همه عمربه جان مضايقه با دوستان نه کار منستاگر معاينه بينم که قصد جان داردوليک درخور امکان و اقتدار منستحقيقت آن که نه درخورد اوست جان عزيزرضاي دوست مقدم بر اختيار منستنه اختيار منست اين معاملت ليکنهنوز بنده اويم که غمگسار منستاگر هزار غمست از جفاي او بر دلبرو که هر که نه يار منست بار منستدرون خلوت ما غير در نم