-
امشب به راستي شب ما روز روشنستشاعر : سعدي عيد وصال دوست علي رغم دشمنستامشب به راستي شب ما روز روشنستيا نکهت دهان تو يا بوي لادنستباد بهشت ميگذرد يا نسيم صبحچشمم که در سرست و روانم که در تنستهرگز نباشد از تن و جانت عزيزترتا خاطرم معلق آن گوش و گردنستگردن نهم به خدمت و گوشت کنم به قولناچار خوشه چين بود آن جا که خرمنستاي پادشاه سايه ز درويش وامگيرعالم به چشم تنگ دلان چشم سوزنستدور از تو در جهان فراخم مجال نيستهر جا که ميرود متعلق به دامنستعاشق گريختن نتواند که دست