-
![ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاست](http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/06esfand/01/saadi.jpg)
ديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاستشاعر : سعدي از خانه برون آمد و بازار بياراستديگر نشنيديم چنين فتنه که برخاستدر وصف نيايد که چه مطبوع و چه زيباستدر وهم نگنجد که چه دلبند و چه شيريناز زخم پديدست که بازوش تواناستصبر و دل و دين ميرود و طاقت و آرامتا صنع خدا مينگرند از چپ و از راستاز بهر خدا روي مپوش از زن و از مردمدهوش نماند نتوان گفت که بيناستچشمي که تو را بيند و در قدرت بي چوناز بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواستدنيا به چه کار آيد و فردوس چه باشدکاين درد نپندارم از