-
اگر تو برفکني در ميان شهر نقابشاعر : سعدي هزار ممن مخلص درافکني به عقاباگر تو برفکني در ميان شهر نقاببدين صفت که تو دل ميبري وراي حجابکه را مجال نظر بر جمال ميمونتکنون که شهر گرفتي روا مدار خرابدرون ما ز تو يک دم نميشود خاليچو موي تافتياي نيکبخت روي متاببه موي تافته پاي دلم فروبستيکه حال تشنه نميداني اي گل سيرابتو را حکايت ما مختصر به گوش آيدو گر بريزد کتان چه غم خورد مهتاباگر چراغ بميرد صبا چه غم داردکه با شکردهنان خوش بود سال و جوابدعات گفتم و دشنام اگر دهي