-
کمان سخت که داد آن لطيف بازو راشاعر : سعدي که تير غمزه تمامست صيد آهو راکمان سخت که داد آن لطيف بازو رابدين صفت که تو داري کمان ابرو راهزار صيد دلت پيش تير بازآيدکه روز معرکه بر خود زره کني مو راتو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجيچو چشم ترک تو بينند و زلف هندو راديار هند و اقاليم ترک بسپارندنديدهاند مگر دلبران بت رو رامغان که خدمت بت ميکنند در فرخاربه بام قصر برافکن کمند گيسو راحصار قلعه باغي به منجنيق مدهچنان اسير گرفتي که باز تيهو رامرا که عزلت عنقا گرفتمي هم