-
ساقي بده آن کوزه ياقوت روان راشاعر : سعدي ياقوت چه ارزد بده آن قوت روان راساقي بده آن کوزه ياقوت روان راتا مدعيان هيچ نگويند جوان رااول پدر پير خورد رطل دمادمآري شتر مست کشد بار گران راتا مست نباشي نبري بار غم ياربي روي تو شايد که نبينند جهان رااي روي تو آرام دل خلق جهانيحسن تو ز تحسين تو بستست زبان رادر صورت و معني که تو داري چه توان گفتشهد لب شيرين تو زنبورميان راآنک عسل اندوخته دارد مگس نحلترسم نبرم عاقبت از دست تو جان رازين دست که ديدار تو دل ميبرد از دستيا ج