-
ايکه گوئي کز چه رو سر گشته ميکردي چو گويشاعر : خواجوي کرماني گوي را منکر نشايد گشت با چوگان بگويايکه گوئي کز چه رو سر گشته ميکردي چو گويبسکه ميجويم دل سرگشته را در خاک کويقامتم شد چون کمند زلف مهرويان دو تاجامهي صوفي بجام بادهي صافي بشويصوفيان را بي مي صافي نميباشد صفاتشنگانرا هر کجا آبي روان يابي بجويچند گوئي در صف رندان کجا جويم ترامطربان رفتند و مستان همچنين در هاي و هويساقيان خفتند و رندان همچنان در هاي هايليک نتوانم ز دست بلبل بسيار