-
گهم راني و گه دشنام خوانيشاعر : خواجوي کرماني تو داني گر بخواني ور برانيگهم راني و گه دشنام خوانينميدانم دري باقي تو دانيمن از عالم برون از آستانتچه خيزد گر اسيري را بخوانيچه باشد گر غريبي را بپرسيکند کوه گرانم دل گرانيز بس کز نالهي من در فغانستتو ميخواهي که بر خاکم نشانيچو من دور از تو بر آتش نشستمببرد آبم شراب ارغوانيبزد راهم سماع ارغنونيکه بر بادست دوران جوانيبيا تا با جوانان باده نوشيمخط سبزت مثال آسمانيزهي رويت گل باغ بهشتيکه از سر تا قدم عين روانيترا