-
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تماميشاعر : خواجوي کرماني که آفتاب بلندي چو بر کنارهي باميگر آفتاب نباشد تو ماه چهره تماميهزار بار سبق بردهئي بکبک خراميکنون تو سرو خرامان بگاه جلوهي طاوسبديده گر بنشيني بايستم بغلاميگرم قبول کني همچو بندگان بارادتمثال آب حياتي که در ميان ظلامياگر چه غيرتم آيد که با وجود حريفانور آفتاب نباشد مرا تو ماه تمامياگر چراغ نباشد مرا تو چشم و چراغيبسوختيم وليکن دلت نسوخت ز خاميز شام تا بسحر شمعوار پيش وجودتمرا تو جان و جهاني ندانم