-
شبست و خلوت و مهتاب و ساغر اي بت ساقيشاعر : خواجوي کرماني بريز خون صراحي بيار باده باقيشبست و خلوت و مهتاب و ساغر اي بت ساقيشراب راوقي از دست لعبتان رواقيخوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خيزکه باده آب حياتست خاصه از لب ساقيتو خضر وقتي و شب ظلمتست در قدح آويزمرا که ميل عراقست و شاهدان عراقينواي نغمهي عشاق از اصفهان چه خوش آيدبيار شربت وصل ار طبيب درد فراقيدواي درد جدايي کجا به صبر توان کردوگر چه جفت غمم بيتو در زمانه تو طاقيمقيم طاق دو ابروي تست مردم