-
وصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرتشاعر : خواجوي کرماني آتش اندر جان جام خوشگوار انداختهوصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرتموج خون ديده هر دم بر کنار انداختهقلزم چشمم که از وي آب جيحون ميرودهر زمان بيني سري در پايدار انداختهپاي دار ار عاشقي خواجو که در بازار عشقبختيارانرا کمندت باختيار انداختهاي حبش بر چين و چين در زنگبار انداختهدسته بسته بر کنار لاله زار انداختهدسته دسته سنبل گلبوي نسرين پوش راوز لطافت غنچه را در خار خار انداختهرفته سوي بوستان با دوستان خندان