-
اي شب قدر بيدلان طرهي دلرباي توشاعر : خواجوي کرماني مطلع صبح صادقان طلعت دلگشاي تواي شب قدر بيدلان طرهي دلرباي توساخته با جفاي تو سوخته در وفاي توجان من شکسته بين وين دل ريش آتشينتا گل قالبم شود خاک در سراي توخاک در سراي تو آب زنم بديدگاندر دو جهان مرا کنون نيست کسي به جاي توگر چه بجاي من ترا هست هزار معتقدميروم و نميروم از سر من هواي توميفتم و نميفتد در کف من عنان توخاک ره تو ميکنم سرمه بخاکپاي توچون بهواي کوي تو عمر بباد دادهامجان بدهم بروي تو