-
اي هيچ در ميان نه ز موي ميان توشاعر : خواجوي کرماني نا ديده ديده هيچ بلطف دهان تواي هيچ در ميان نه ز موي ميان توليکن ضرورتست کنار از ميان توگفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنارجانرا فداي جان تو کردم بجان توهيچ از دهان تنگ تو نگرفته کام جانپيوسته چون کشد دل ريشم کمان توهر لحظه ابروي تو کند بر دلم کمينخوابم نميبرد ز غم ناتوان توتا ديدهام که چشم تو بيمار خفته استپر ميزند در آرزوي آشيان توباز آي اي هماي همايون که مرغ دليا رب چه صورتي که ندانم بيان تودر صورت ب